خلاصه داستان سریال ها و فیلم ها




لطیفه با یک قیچی به حسین حمله می کنه که عمر می رسه و جلوش را می گیره. حسین اثر انگشت خودش را روی قیچی می زنه و به مسئولین می گه که خودش این کار را می خواسته بکنه که لطیفه جلوش را گرفته. اصلی می ره اداره پلیس و به پلین می گه که من قاتل مادرم هستم و باید من را دستگیر کنی ولی پلین می گه تو این کار را تصادفی کردی و بهتره که بری خونه و به کسی چیزی نگی که اصلی قبول نمی کنه و می خواد بره پیش همکار پلین و خودش را تسلیم کنه. حسین به طاهر زنگ میزنه که زودتر از زندان خارجش کنه که طاهر می گه باشه و همون حال داره فلش را از بین می بره. افراد طاهر می گن تو که فلش را گرفتی چرا می خوای نجاتش بدی که طاهر می گه می خوام جوری که لایقشه پایان زندگی اش را رقم بزنم. عمر ، لطیفه را می بره اداره و اون با اصلی صحبت می کنه . عمر به طاهر زنگ می زنه و می خواد او شهادت بده که مرگ ماد ر لطیفه تصادفی بوده. طاهر می گه به شرطی که مدارکی که لطیفه درباره دانشجویانی که از طرف من خلاف می گردند و سی دی اطلاعاتشون را پس بده. لطیفه می گه من این کار ر انمی کنم و عمر می گه تو باید انتخاب کنی که یا طاهر بیاد شهادت بده و یا اینکه اصلی چندین سال بره زندان. لطیفه قبول می کنه و این سی دی ها را به طاهر می ده و طاهر با کلی گواهی پزشکی می ره اداره و اصلی ازاد می شه. لطیفه از سی دی ها کپی کرده و طاهر این را می دونه اما می گه ما به اصلی بعدا نیاز داریم. علی نگهبان ها را خبر می کنه که بیان باید حسین بره بیمارستان. جواب ازمایش دی ان ای می اد و جواب جعلی است . لطیفه می گه چه خوب که پسر ایپک یک پدر خوب مثل عمر داره. اما بعد به ایپک می دونه که بچه ات بچه ی عمر نیست و ایپک از لطیفه عذرخواهی می کنه. عمر از نیلو می خواد به دیدن فاتح بره و اون را وادار به همکاری کنه. عمر به فاتح می گه که باید دوباره وارد خونه طاهر بشه و اعتمادش را به دست بیاره.لطیفه می گه که حیفه خونه شون خالی بمونه و می خواد اونجا را کارگاه کنه . لطیفه می خواد حلقه را در بیاره که عمر نمی زاره و می ره. لطیفه به همراه لونت داره یک سری کارها رامی کنه و مرت و برادر زاده عمر هم هستند اما نمی خوان عمر بفهمه. طاهر قبول نمی کنه که فاتح پیشش برگرده و می گه تو دیگه پسرم نیستی. فاتح اوراقی را می بینه که همه ثروت به نام مرت شده. ایپک برای عمر اتفاقی که براش افتاده را می گه و می گه که برادرم کار خلاف می کرد و من از سرحات که دوست بچگی ام بود کمک خواستم یک بار سرحات به من زنگ می زنه و می گه برادرم را پیدا کرده ایپک می ره اونجا ولی سرحات بهش تعرض می کنه. ایپک می گه خجالت می کشیدم که به تو بگم و مادرم گفت بهتره باهاش ازدواج کنم. عمر ناراحت می شه و می گه بهتره به من می گفتی اما الان دیگه احساسم به تو عوض نمی شه. از طرفی لونت به ایپک اعتراف می کنه که عاشقشه. توی فرودگاه لطیفه و لونت منتظر دختر نابینایی هستند که رابطه که عمر می رسه اینجا باز هم عمر و لطیفه درگیری پیدا می کنن. لونت خانه صورتی را پر از شمع می کنه و می گه که می خواد الیف ر اسورپرایز کنه که عمر می رسه و می گه اینجا چه خبره که لطیفه می گه ما از هم جدا شدیم و به تو مربوط نیست و عمر می ره. از طرفی افراد فاتح می رن حسین را در امبولانس که می خواد به زندان منتقل بشه نجات می دن و فاتح به عمر می گه این کار را کردم که طاهر به من اطمینان کنه و من را تهدید کرده که اگر باهاش روراست نباشم نیلوفر را می کشه. علی هم نجات پیدا می کنه و طاهر می گه می خوام با یک سنگ دو گنجشک بزنم لطیفه به خاطر انتقام حسین را بکشه و عمر عزادار عشقش و برادرش بشه و دست از سر من برداره. از طرفی لونت به لطیفه می گه که حالا که عمر را از خودت روندی به من فرصت بده تا عشقم را ابراز کنم. و می خواد لطیفه را ببوسه که عمر از پشت پنجره می بینه.

عکس های آیلین در سریال روزی روزگاری

خلاصه سریال روزی روزگاری

عثمان شونزده سالشه عاشق یه دختر میشه که یه سال ازش بزرگتره دختره هم با مته دوسته
برادر همین دختره بهترین دوست عثمان رو میکشه و عثمان با اسلحه فرار میکنه تا برادر دختره رو بکشه،آخرشم یکی دیگه برادر دختره رو میکشه و میوفته گردن عثمان مته هم برای عثمان فداکاری میکنه و جاش میره زندان،بعد چون میخاستن دوس دختر مته رو شوهر بدن عثمان فقط رو کاغذ تا وقتی که مته آزاد میشه با دختره ازدواج میکنه،بعدش دختره با مته ازدواج میکنه و عثمان تا آخر عمر میترشه،اکرام‌ احمدو میکشه و پلین عاشق هاکان میشه باش ازدواج میکنه،علی کاپتان بر میگرده شروع به تعریف میکنه که وقتی درحال شنا بوده آب اونو به یه جزیره ناشناخته میبره سونر با پرستار دنیز ازدواج میکنه و بچه دار میشه،جمیله هم با شخصی به اسم عارف ازدواج میکنه


Snap and Dine Dishware

 

پلاستیک های معمولی که از مواد نفتی ساخته می شوند، بسیار دیر تجزیه شده و به دلیل مواد تشکیل دهنده آن برای آب، خاک، حیات وحش و انسان ها مضرند.

ظروف پلاستیکی در مجاورت مواد غذایی داغ سرطان زا هستند.ظروف یکبار مصرف گیاهی که به چند سالی هست که وارد ایران شده اند کاملا بی ضرر بوده و سریعا تجزیه میشوند و به محیط برمیگردند 

تعدادی از تولید کنندگان و توزیع کنندگان ظروف یکبار مصرف عبارتند از

 

1 - شرکت ظروف سبز ، تولید کننده ظروف یکبار مصرف گیاهی

دفتر مرکزی اهواز
تلفن : 09166001960 - 34414808
مدیر عامل : حسین حاتمی
آدرس سایت : zorofsabz.ir
محصولات : ظرف غذا دردار ، سینی غذا 6 خانه ، لیوان یکبار مصرف ، سفره تجزیه پذیر ، کیسه پلاستیکی تجزیه پذیر ، ظروف یکبار مصرف گیاهی مخصوص مهمانی - ظرف آش ، کاسه خورشت ، انواع ظروف گیاهی مخصوص غذاهای داغ 

 

 

2 - کیمیا پردیس شماره تماس : 021 88069624

آدرس سایت : kimiapardis.blogfa.com

آقای صفایی

 

3 - گروه شیراز سبز شماره تماس 938680۸8914-98

آدرس سایت : shzsabz.blogfa.com

 4 - آملون شماره تماس  028782030

آدرس سایت : amelon.ir

 

5 - کیمیا شیمی زاگرس ( پهرم ) شماره تماس : 88931535 -021

آدرس سایت : pahromzarf.com

آقای مسعود مرتضوی

 

6 - شرکت ره آور بنیان کرد شماره تماس 88462283– 021

آدرس سایت rahavarco.com

 

7 - کیمیا شیمی زنگان شماره تماس 021 55651129

آدرس سایت salamat-store.com


با منتفی شدن حضور لعیا زنگنه به عنوان بازیگر نقش میانسالیستایش» نرگس محمدی همچنان ایفاگر نقش اصلی سریال سعید سلطانی است.

وی چندی پیش در گفت وگویی با تماشا با اشاره به سختی های این نقش گفته بودخب اگر قرار بود که در سریال دیگری نقشی با این سن و سال را بازی کنم هرگز نمی پذیرفتم اما ستایش نقش مورد علاقه من است و خودم آن را بازی کردم و با آن آشنا هستم اما قطعا بازی کردن در چنین نقشی سخت است. آخر چهل ساله بودن نه پیری است و نه جوانی. نه می توانی مثل پیرزن ها حرف بزنی نه آنقدر جوانی که پرانرژی باشی. این کار را برای من سخت می کرد و برای همین تصمیم گرفتم در فیزیکم تغییر ایجاد کنم و اضافه وزن داشته باشم.»


در سریال ستایس ۲ ، مهدی سلوکی نقش پسر ستایش را بازی می کند. او در سری اول نقش برادر ستایش را بازی می کرد. حدیث میرامینی در نقش دختر ستایش ظاهر می شود. پیش از او قرار بود نازلی رجب پور این نقش را بازی کند. داریوش ارجمندهمچون سری اول نقش حشمت فردوس و ستایش را برعهده دارند. سیما تیرانداز که در ستایش ۱ در نقش انیس درخشیده بود در سری دوم این سریال نیز بازی می کند. رامسین کبریتی و امیرمحمد زند از دیگر بازیگران این سریال هستند.

با انتشار اولین تصاویر از فاز دوم این مجموعه تلویزیونی از پایان تصویربرداری بخش های شمال کشور و  بازگشت عوامل تولید این سریال به تهران خبر داده است . در خلاصه داستان این مجموعه آمده است: ۲۲ سال از فرار ستایش و فرزندانش می‌گذرد؛ اینک هر سه با هویتی دروغین و با نام فامیل رودباری زندگی می‌کنند.

ستایش آسوده خاطر از اینکه با تغییر هویت خود و فرزندانش برای همیشه از چنگ حشمت فردوس گریخته است. او حالا صاحب رستورانی در رودسر است و اعتبار و شهرتی نیکو دارد و هرگز تصور نمی‌کند سرنوشت یک بار دیگر او و حشمت فردوس را رو در روی هم قرار دهد.

محمد تقوی به عنوان مدیر تصویر برداری، وحید سلطانی صدابردار،‌ محسن بابایی چهره‌پرداز،‌ فرزاد بادرام پور طراح صحنه،‌ مرجان گار طراح لباس‌، ابوالفضل نصیر مدیر تولید،‌ سوسن دین محمدی دستیار اول و برنامه‌ریز، مرجان تاجیک منشی صحنه،‌ نادر پیرزاده عکاس‌ و لوح زرین هنر مجری طرح این مجموعه است.




داستان سریال فاخته

داستان سریال فاخته درباره دختری از یک خانواده فرهیخته است که درست اول ماه رمضان به سن تکلیف رسیده و تمام اعمال دینی بر او واجب می‌شود.

مجموعه فاخته یک ملودرام جذاب اجتماعی است و با توجه به ماموریت اصلی شبکه دو سیما یعنی پرداختن به محور خانواده، در این مجموعه نقش خانواده را به عنوان مدبر در امور نشان می دهد، ضمن اینکه ریتم این سریال تند بوده و مانند فیلم سینمایی است.

سریال فاخته به کارگردانی محمود معظمی است و در آن ثریا قاسمی در نقش خانجون، فریبا نادری در نقش فریبا، فرخ نعمتی در نقش پرویز، جلیل فرجاد در نقش وکیل، کمند امیرسلیمانی در نقش عروس خانواده خانجون، متین ستوده در نقش مینو، عبدالرضا اکبری در نقش دکتر، شهرام عبدلی در نقش پسر کوچک خانواده و رحیم نوروزی در نقش طلبکار  بازی می کنند




این سریال واقعا سریال بیخودیه فقط بیخودی توش دلقک بازی میکنن و حتی گریمش هم از گریم نمایش های مدرسه ای مسخره تره خی لی افتضاح ساخته شده و اما خلاصه داستان :

قرار است تعدادی از شهدای گمنام تفحص شده در یکی از دانشگاه‌ها دفن شوند اما گروهی از دانشجویان با تحریک استاد گنجی اقدام به آشوب و جنجال در دانشگاه می‌کنند. همین آغاز قصه‌ ای می شود که گروه دانشجویان مجبور به سفری ناخواسته می‌شوند و …


اسامی بازیگران سریال معراجی ها

محمدرضا شریفی‌نیا، رضارویگری، حمید لولایی، دانیال عبادی,بهاره افشاری,مهران رجبی،علی صادقی, غلامحسین لطفی، نیما شاهرخ شاهی، کامران تفتی، سیدجواد هاشمی، سیدمهرداد ضیایی، کاوه خداشناس، امیر نوری، پندار اکبری، محمود عزیزی، عباس محبوب، حسین مهری، مجید مشیری، مجید شهریاری، اصغر نقی‌زاده، یوسف قربانی، بشیر ادریسی، سهراب یاری، محسن جهان‌ثانی، حسین کرمی، اسماعیل سلطانیان، روزبه معینی، علی منجزی، عرفان برزین، پوراندخت مهیمن، مریم کاویانی، سمانه پاکدل، حدیثه تهرانی، فریبا نادری، هما خاکباش، گیتی معینی و ساقی زینتی بازی می‌کنند.


خیلیا کلی منتظر موندن که این شبکه AAA FAMILY  گور به گور فرکانس هاتبرد بده که نداد و همه موندن با سریال نصفه نمیه ذره ای هم به بیننده ها اهمیت ندادن دلیلش رو البته پارازیت اعلام کردن که واقعا دروغی بیش نبود و علتش فقط گرونی هاتبرد بود نه چیز دیگه ای اینکه یاه ست خیلی ارزون تر بوده خلاصه این بود دلیل قطعی شبکه روی هاتبرد و دروغ مسئولین این شبکه
توپراک به خاطر از دست دادن بچه اش خیلی ناراحت بود و کلی گریه کرد.
همه از اینکه توپراک گفت زمرد نبوده شوکه شدند.اقبال میگفت مطمئنم کار اون شیطانه.حتما یه کلکی سوار کرده.نجیب خانم که خر کیف شده بود که کار زمرد نیست.(مرتیکه خودخواه)
توپراک همه اش کابوس میدید که زمرد بهش شلیک کرده و به خاطر از دست دادن بچه اش غصه میخورد.ولی دیوونه لام تا کام حرفی نمیزد.
نجیب وقتی فهمید که کار زمرد نیست به کرم هم خبر داد.کرم هم با آزرا رفت دیدن مادرش و باهاش آشتی کرد. 
زمرد از جریان آگاه شد و با خودش فکر کرد که گردن یکی دیگه بندازه.به یکی از آدماش دستور داد که عکسهای عروسی کرم رو بیارن.اونجا عکس نجیب خان رو پیدا کرد و به اون مرد دستور داد بره تو خونه و دقیقا همون کت و شلوار و پیرهن رو پیدا کنه.
زمرد به یه زن پول داد و بهش گفت:که بره پیش پلیس و بگه که نجیب خان رو تو عروسی دیده که به توپراک شلیک کرده.اونم رفت و عکس رو نشون داد و گفت این مرد بوده.
نجیب خان احمق هم که از هیچی خبر نداشت دوباره هم با زمرد به نرمی حرف زد و از عشق دم زد و جلو بیمارستان زمرد رو در آغوش کشید.(یعنی احمق تر از این آدم من ندیدم)
در حالی که یه نفر دیگه در حال درست کردن پاپوش واسه نجیب خان بود.وارد اتاق نجیب شد و کت و شلوار رو پیدا کرد و اونارو گذاشت تو سطل زباله دم در.به طوری که دیده بشه.اسلحه هم یه جایی جاسازی کرد و از خونه خارج شد.
بعدشم که پلیسها ریختند تو خونه و وسایل رو پیدا کردند و نجیب خانو انداختند تو بازداشتگاه.درحالی که چنار داد میزد کار زمرد تاشانه.
نجیب خان خیلی ناراحت بود و دائما به زمرد فکر میکرد که چطوری بازیش داده و اونم باز خرش شده.
توپراک از طریق ریحان تو بیمارستان از جریان با خبر شد.یواشکی لباس پوشید و از بیمارستان خارج شد و به سمت مرکز پلیس حرکت کرد.
چنار هی داد و فریاد میکرد که بابام اینکارو نکرده.اما نجیب خان احمق گفت من بودم توپراک رو زدم.
چنارم شوکه شد و بود و هی فحش میداد.همون موقع توپراک رسید و گفت:
نجیب خان بهم شلیک نکرده.وقت داشتم بیهوش میشدم یه مرد واسه کمک اومد طرفم.من گیچ شده بودم.الان مطمئنم که زمرد بهم شلیک کرده.
چنار چشماشو ورقلمبه کرد و نجیب خان هم که میدونست چنان تعجبی نکرد 

توپراک که با حکم قاضی غش کرد.اونو بردن بیمارستان و کتر گفت باید مراقب خودت باشی.
چنار رفت با سیتکی حرف زد و گفت زمرد احتمالا شرمین رو تهدید کرده که جرات نکرده راستشو بگه.سیتکی هم گفت که زمرد موقعی که من و یشیم با هم کار میکردیم همه چیز رو میدونست.
زمرد واسه سرطانش به یه عمل دیگه احتیاج داشت واسه همین نیاز به اجازه نجیب داشت.چنارم وقتی فهمد باباش رفته بیمارستان به خاطر زمرد حسابی قاطی کرد.
بالاخره زمرد هم تشریف آوورد و بچه هارو برد.اقبال حسابی جیغ و ویغ کرد و حرص خورد.توپراکم داشت از ناراحتی دق میکرد.چنارم که کلی بچه هارو بوسید و تحویل زمرد داد.
چنار خیلی از دوری بچه هاش ناراحت بود و میدونست که زمرد مادر خوبی نیست.توپراک تشویقش میکرد که صبور باشه.
اما چنار یهو سر و کله هاش پیدا شد و گفت که توپراک یه سورپرایز واست دارم.توپراکم رفت طرف ماشین و دید که بلهآقا چنار بچه هارو کش رفته.
توپراک گفت تو نمیتونی اینجوری همه چیزو درست کنی.بدتر همه چیز خراب میشه.زمرد با پلیس میاد بدبخت میشیم.اما چنار گفت چند وقت میریم خونه دوستم میمونیم بعدم همگی با هم میریم خارج.(یعنی آدم اینقدر نادون؟؟)
لاله مریض شد و توپراکم بعد از کلی اصرار و التماس چنار رو راضی کرد که بچه هارو برگردونه و بیخیال بشه.
به خاطر همین موضوع یه مدت هردو از دیدن بچه ها محروم شدند.چنار خیلی پکر و داغون بود و رفت تنهایی بیرون و حسابی مست کرد که آزرا رو دید و آزرا هم کمکش کرد که سرپا وایسه.اما چنار گفت برو گمشو.دستتو بهم نزن.همه اش به خاطر توئه که بچه هامو ازم گرفت.
توپراک رفت خونه زمرد.از اینجا به بعد مکالمه اشون رو مو به مو مینویسم.
توپراک:عصر بخیر
زمرد:فکر کنم میدونی که ممنوعه بچه هارو ببینی
توپراک:میدونم اومدم باهات حرف بزنم.یه چیزایی هست که باید بشنوی.
زمرد:نمیخوام صدای ایلگازهارو بشنوم.بیرووون.
توپراک:خیلی دلم واست میسوزه.خیلی بیچاره ای.تو اصلا آدم نیستی.باشه من میرم.مثل همه ی کسایی که از پیشت رفتن.حتی تنها پسرت هم ترکت کرده.چون تو رو شناخته که چه موجود کثیفی هستی.حتی نوه هاتم به زور پیش خودت نگه داشتی.تو این خونه به این بزرگی تک و تنهایی.لیاقتت همینه.تو اصلا نمیدونی عشق چیه؟دوست داشتن چیه؟اما اینو بدون که عشق پیروز میشه و ما بچه هارو ازت میگیریم.اون موقع میفهمی که دیگه خیلی دیر شده

چنار بعد از اینکه فهمید زمرد میخواد بچه هارو ازش بگیره حسابی قاطی کرد و گفت تو نمیتونی همچین کاری کنیعمرا بتونی.
زمرد هم گفت حالا میبینیم کی برنده میشه
خلاصه شب همه خراب شد و همه قاطی کردند.چنار و کرم رفتند در خونه زمردکرم از مامانش خیلی شاکی بود.
زمرد به چنار گفت:اومدی اینجا التماسم کنی؟چنارم گفت:عمرا همچین کاری کنم.تو فکر میکنی برنده شدی.ولی بازنه ی اصلی تویی.لاله زن من بود و عاشقش بودم.ولی سرنوشت جدامون کرد.یشیم هم خودت کشتی نه من.تو اگه ا اول تو کله اش فرو میکردی که بره دنبال زندگیش اینجوری نمیشد
زمرد هم حسابی قاطی میکنه و میگه از خونه من برو بیرون.

کرم رفت سراغ آزرا و بهش گفت تو اگه احتیاج به پول داشتی باید به من میگفتی به جای اینکه تو بازیهای مادرم شریک بشی.خلاصه با هم آشتی کردند.

ریحان و پسرش رفتند تو یه خونه دیگهاونجا اوکان اومد دل ریحان رو به دست بیاره که یوسف قاطی کرد و نزدیک بود بزنه اوکان و له و لورده کنه.(مرتیکه روانی پرو)

روز دادگاه فرا رسید و همه حسابی کلافه بودندوکیل زمرد توپراک و چنار رو نا لایق شمرد و گفت اونا صلاحیت نگه داری ندارن.
کرم بر ضد مادرش شهادت داد و گفت ما فقط مادرمون رو شب تا شب می دیدیم.اون اصلا مادر خوبی نیست.
جلسه دادگاه به چند روز بعد موکول شد
این وسط چنار رفت در خونه آزرا و آزرا هم خجالت کشید و گفت من به دادگاه میام و شهادت میدم.
شرمین هم قرار بود بر ضد زمرد شهادت بده.اما زمرد روز قبل دادگاه بهش پول داد و گفت اگه لو بدی داستانو زندگیتو جهنم میکنم.مجبوری که قبول کنیاون احمق هم چک رو گرفت.
روز دادگاه اصلی رسیدآزرا که با یه سری دسیسه به دادگاه نرسید و نمیدونست ساعت دادگاه رو و جا موند که خیلی ناراحت شد.
و اما.دادگاه
شرمین هیچی رو لو نداد.چنار عصبی شد و حسابی داد و بیداد کرداما کثافت پر رو از رو نرفت و دروغ گفت.
قاضی هم به علت نداشتن تعادل روحی توپراک و ورشکستگی چنار بچه ها رو به زمرد سپرد.زمرد هم نیشخندی از خوشحالی زد.
توپراک غش کرد و چنارم با صدای بلند گفت:نههههههههههههههههههههههه
(من موندم این همه شاهد صلاحیت توپراک رو تایید میکنناونوقت قاضی اینقدر احمقه که به شهادت یک نفر حکم صادر میکنه.من موندم کارگردان این سریال به خودش چه فکری کرده؟؟؟آخه اینم شد فیلمنامه؟؟؟)

تو قسمت قبل دیدین که ایلگازها چطوری شوت شدند بیرون.
توپراک و چنار تو ماشین بودند که چنار گفت:اگه به حرفای تو گوش داده بودم هیچکدوم از این اتفاقات نمیفتاد.
توپراک:خودتو سرزنش نکن.این بازی خیلی وقته که شروع شده.تقصیر منم هست.باید زودتر بهت میگفتم.
چنار:نمیدونم از کی تا حالا اینکارو شروع کرده.خدا لعنتش کنه.به زودی جزای کاراشو میده.
>>>>>>>>>>>>> 
نجیب خان خسته و درمونده کنار ساحل نشسته بود که ریحان زنگ زد و گفت:نگرانتیم دادش کجایی؟خوبی؟
نجیب:چطور میتونم باشم.یه راهی پیدا میکنم نگران نباشید.
ریحان:همه اش تقصر من بود داداش
نجیب:مقصر منممن یه مرد پیر احمقم که نتونستم خطر رو احساس کنم.نتونستم مثل یه پدر خوب باشم و ازت محافظت کنم.
>>>>>>>>>>>>> 
واسه اینکه رسانه ها پشت سرشون حرف در نیارن تصمیم گرفتند که به مهد کودک برن و موقتا اونجا بمونن.
>>>>>>>>>>>>> 
چنار فیلم مرگ لاله ارو دیدگفت من هیچوقت فکر نمیکردم پدرم قاتل باشه.تو چرا این فیلمو به زمرد نشون دادی مامان؟؟
اقبال:چون فکر میکردم زمرد با پدرت ازدواج نمیکنه.آخه من همیشه باباتو دوست داشتم.
چنار داد زد که:::تو داشتی تمام این مدت فیلم بازی میکردی؟اگه زودتر به من گفته بودیاینجوری نمیشد.
بعدشم که چنار کلی با ریحان کل کل میکنه که چرا گذاشته زمرد سهمشو بخره.
(مرتیکه پر رو خودش کلی احمق بازی در آوورده دیگرانو متهم میکنه)
>>>>>>>>>>>>> 
کرم اومد ویلا و به مامانش گفت چرا ویلا خالیه مامان؟
زمرد براش تعریف کرد جربان رو که نجیب باعث مرگ لاله شدهو کلا نقشه کشیده که انتقام بگیره.
اما کرم خیلی ناراحت شد و گفت:تو چطور آدمی هستی؟فکر کردی با انتقام لاله برمیگرده؟یشیم به خاطر خودخواهی هاش مرد.تو حتی نوه هاتم آوراه کردی.فکر میکنی پیروز شدیزندگی کردن تو این ویلای خالی پیروزیه؟من نیستم.خودت پیروزیتو جشن بگیر.
>>>>>>>>>>>>> 
توپراک فیلم تصادف رو دید و به چنار گفت:نمیشه بگی که پدرت قاتلهاون فقط تعقیبش کردهاگه پدرت دنبالش نمیرفت اون مقصدش رو عوض میکرد؟؟اونا پدر و مادرتناونا تو رو دوست دارننمیتونی ازشون متنفر باشی.
>>>>>>>>>>>>> 
نجیب خان بتا صبح کنار ساحل منتظر موند بعدشم رفت و به زمرد گفت دیگه ازداج ما تمومه و حلقه اشو پس داد.زمرد هم گفت:من همیشه عاشق شما بودمالانم در خونه به روی شما بازه.اما باید انتقام دخترامو میگرفتم تا آروم میشدم.اما نجیب میگه:تو خانواده منو آواره کردیمن خانواده ام رو ترجیح میدم.
>>>>>>>>>>>>> 
کرم هم که حسابی از آزرا عصبانی بود رفت و بهش گفت که نمیتونه ادامه بده.گفت من فکر میکردم تو قابل اعتمادیاما تو هم لنگه مامانمی.
>>>>>>>>>>>>> 
آزرا که حسابی پشیمون و ناراحت بود رفت سراغ توپراک و معذرت خواست.اما توپراک گفت:تو چطور تونستی این بلا رو سر ما بیاری.چطوری شبا خوابیدی؟من نزدیک بود بچه امو از دست بدم.از اینجا برو که چنار تو رو نبینیه.
>>>>>>>>>>>>> 
کرم میره سر قبر خواهراش و اونجا چنار و میبینه و میگه: من به خاطر این موضوع با آزرا به هم زدم.در ضمن فکر نمیکنم که نجیب خان قاتل باشه(نمیدونه که با تصادف چه کسایی رو زیر کرده)
>>>>>>>>>>>>> 
همگی با هم میرن تو یه خونه دیگه.(یکی از خونه های چنار)اونجا همگی دور هم جمع میشن.حتی تیبت و نجیب هم میان.اما چنار از سالن بیرون میره.
اما توپراک میره با چنار حرف میزنه که باید باباتو ببخشی.اشتباه نکن.سیتکی با من چه کارایی کرد ولی بازم من بخشیدمش.چنارم قبول میکنه و میره باباشو تو آغوش میگیره.
همه سر میز جمع میشن:چنار میگه.مهم نیست که زمرد چی به سرمون آوورده.ما الان یه خانواده بزرگ هستیم.همه چیز رو از اول شروع میکنیم.
همون موقع یکی زنگ میزنه و میبینند که زمرده.چنار میگه:اینجا چی میخوای؟
زمرد میگه:من یه پرونده باز کردم.که لاله و ایزل رو ازت بگیرم

خلاصه های قسمت های آینده سریال گوزل. اول اینکه بگم گوزل چرا لباس عروس پوشیده دلیلش این هست که گوزل پیش خواهر هارون کار میکنه و اون لباس رو هم خواهر هارون داده که همینطوری بپوشه چون جهان از گوزل خواسته که برایش عروسی مفصلی میگیره و باید دنبال لباس عروس باشه و دلیل اینکه چرا گوزل پیش خواهر هارون کار میکنه این نقشه هارون وهست ومیخواد که خواهرش مو به مو از ارتباطات گوزل و جهان با خبر بشه و بهش خبر ها رو بده.هارون برای نزدیک شدن به دلارا از جانان استفاده میکنه و وقتی که به دلارا نزدیک میشه به جانان میگه دیگه کارم با تو تمام هست و جانان که در این مدت عاشق هارون شده کلی قاطی میکنه و میگه که تو از من سواستفاده کردی و منو حالا دور میندازی و من ازت انتقام میگیرم و نمیذارم با دلارا باشی و هارون بهش کلی مدرک میده که این من هستم که با یک اشاره نابودت میکنم. اوزان از اینکه مادرش شبها خونه نیست شک میکنه که کسی توی زندگی مادرش هست اما کی هست را نمیدونههارون هم با اوزان خیلی دوست صمیمی هست و اوزان به هارون میگه که یکی در زندگی مادرم هست اما کی هست را نمیدانم و هارون هم چیزی نمیگه که آن شخص خودش هست. جانان عصبی و به فکر انتقام هست شبی که هارون و دلارا با هم قرار دارند جانان یک پیام بی نام به اوزان میفرستد که اگر میخوای بدونی که مادرت با کی هست ساعت هشت شب به این آدرس برو. اوزان به محل مورد نظر میره و میبینه که مادرش با صمیمی ترین دوستش یعنی هارون هست کلی قاطی میکنه و سرو صدا راه میندازه و بعدش عصبانی آنجا را ترک میکنه.دلارا غمگین و ناراحت به عمارت میاد تا با اوزان حرف بزنه اما اوزان هنوز خونه نیومده. اوزان عصبی در حال رانندگی هست تا اینکه متوجه ماشین کنارش میشه که یک مرد و زن در حال دعوا هستند و بعد آن ماشین گوشه ای می ایسته و مرد زن را پیاده کرده و کتکش میزنه اوزان سریع با مرد درگیر میشه و زن را نجات میده و او را با ماشینش به خانه اش میبرد. زن میترسد و اوزان شب را خانه زن میماند تا تنها نباشد و زن که اسمش زینب هست میگوید که آن مرد شوهر سابقش هست و از او میخواهد که دوباره با او زندگی کند و زینت قبول نمیکند و این مرد را عصبانی کرده استصبح زینب و اوزان هر دو با هم از خانه خارج شده و مرد که جلوی در انتظار زینب را میکشیده آن دو را با هم میبیند و دوباره درگیری صورت میگیرد و مرد اسلحه را در آورده و به اوزان شلیک میکند. اوزان را سریع به بیمارستان می آورند و تحت عمل و جراحی قرار میگیرد و یک ماه تو کماست. دلارا و جهان هم دایما در بیمارستان هستند و منتظر بهوش آمدن اوزان.(از همون صحنه ای که جهان روی پل از گوزل درخواست ازدواج کرد دیگه هیچ صحنه مشترکی جهان و گوزل با هم ندارند و تمام صحنه هاشون فقط تماس تلفنی هست). جهان بالاخره میفهمه کسی که براش دسیسه چیده و باعث از هم پاشیدن کارهای شرکتش بوده هارون بوده. جهان دوباره شرکتش را رونق میده و با چند شرکت خارجی قرار داد میبنده که این باعث ناراحتی هارون میشه. بمناسبت این قرار داد ها جهان جشنی به پامیکند و به گوزل هم زنگ میزند که حتما به این مراسم بیاید اما گوزل که پیش خواهر هارون کار میکند و کارش مهم هست میگوید که نمیتواند به این جشن بیاید و جهان ناراحت میشود.هارون به دلارا درخواست ازدواج میدهد و جهان هم با خبر میشود که دلارا با هارون هست کلی قاطی میکند و با دلارا بحث میکند که هرگز نمیذارم با این مرد ازدواج کنی و این مرد دروغگو با بچه هایم زیر یک سقف باشد.تمام دسیسه ها و مشکلات شرکت مقصر هارون هست و او دشمن ماست و تو او را درست نمیشناسی. اما دلارا که سخت عاشق هارون شده هرگز کوتاه نمیاد. اوزان هم به مادرش میگه که اگر با هارون ازدواج کنی دیگه مرا نخواهی دید. دلارا هم از هارون باردار هست و نمیدونه که چطور این موضوع را به بچه ها بگه. ولی به جانان میگه که از هارون باردار ه در حالی که نمیدونه دشمن اصلیش همین جاندن هست.چند روز بعد چهان زنگ میزنه به گوزل که دعوا و کدورت را کنار بذارند و شب با هم برند رستوران و غذا بخورند. شب گوزل حسابی به خودش میرسه و به رستوران مورد نظر میرسه اما جهان هنوز نیامده همون موقع الپر و سولماز و یک زنی که دوست سولماز هست برای غذا خوردن وارد رستوران میشند و گوزل رو میبینند و کلی میخندند و مسخره اش میکنند و میگند این دهاتی گدای پایین شهری چرا به این رستوران پولدارها آمده و اون یک گدا گرسنه هست که شانس آورده که خودشو بچسبونه به مرد ثروتمندی مثل جهان و خدا چی شانسی بهش داده گوزل اینها رو میشنوه و میبینه جهان هم هنوز نیامده ناراحت از رستوران میاد بیرون و میره خونه و وقتی هم که به خونه میرسه غزل که باهاش تو خونه دریا زندگی میکنه میبینه که غزل میخواد این وقت شب بره بیرون که نمیذاره غزل بره و غزل کلی جیغ و داد میکنه که همش به واسطه تو من باید تو این آشغالدونی و فقر زندگی کنم گوزل هم عصبی شده لباسای غزل رو تو چمدون کرده و غزل رو از خونه بیرون میکنه و میگه برو دنبال اون ثروتی که دنبالش هستی من فقیرم و چیزی ندارم که بهت بدم و غزل هم خوشحال میشه که از اون خونه میاد بیرون.حالا چرا جهان نتونسته اون شب به رستوران پیش گوزل بیاد. جهان قبل از اینکه به رستوران بره میره پیش هارون و بهش میگه که از دلارا و خانواده اش فاصله بگیره و به هارون میگه که میدونه تمام اتفاقات شرکت زیر سره اون هست. هارون هم داستان گذشته ها رو باز میکنه که تو اول م بودی و یهو اون رو ول کردی و با دلارا ازدواج کردی. جهان میگه نمیتونستم خواهرت را خوشبخت کنم اگر ما ازدواج میکردیم یک سال بعدش طلاق میگرفتیم و این بیشتر به خواهرت صدمه میزد و من چون خوبی خواهرت را میخواستم با هاش ازدواج نکردم. هارون میگه وقتی هم که با دلارا ازدواج کردی اصلا فهمیدی که خواهرم چی شد. جهان میگه حتما برای خودش زندگی درست کردهکه هارون با چشمانی که غم ازش میباره به جهان میگه شبی که عروسی تو با دلارا بود خواهرم با ماشین زد به دیواری که همیشه محل قرار تون بود و خودشو کشت و هنگامی که تو با دلارا تو ماه عسل بودی من داشتم جنازه خواهرم را زیر خاک سرد دفن میکردم. جهان که اینا رو میشنوه اشکش میاد و نمیتونه تحمل کنه و میاد کنار همون دیواری که خواهر هارون خودکشی کرده و دیواری که کلی باهاش خاطره داره و اشک میریزه و کلی به هم میریزه و میره خونه اش که پدرش هم باهاش زندگی میکنه و اصلا یادش میره که گوزل تو رستوران منتظرش هست. همه چیز را به باباش میگه که باعث مرگ خواهر هارون شده.این قسمت را هم اضافه کنم که قلب نورای همون زنی که اوزجان باهاش در آلمان دوست شده بود و بعدش به واسطه بچه اش آمد استانبول و چند ماه بعد سکته کرد قلبش را به زنی پیوند زدند که بین پسر آن زن و ایسو عشقی به وجود می آید و وقتی که اوزان تو بیمارستان تو کما بود آن زن و پسرش برای دیدن اوزان میان بیمارستان که پدر جهان آن زن را میبیند و تهدیدش میکند که دست پسرش رو بگیرد و از خانواده اش فاصله بگیرد و ترسی عمیق در چهره زن معلوم میشد اما معلوم نشد که آن زن کیست و پدر جهان آن زن را از کجا میشناسد، و بعدش مادر آن پسر دایما در گوش پسرش میخواند که از ایسو فاصله بگیر آنها پولدارند و ما رو نمیخواهند.

دلارا از هارون باردار هست و این موضوع را فقط به جاندان میگه. جهان بالاخره میفهمد که کسی که با دلارا هست هارون هست. جاندان از اینکه هارون با دلاراست بسیار عصبی هست و به جهان زنگ میزنه و کلی مدارک بدست جهان میده. جهان به عمارت میاد و عکسهایی که جاندان بهش داده بوده را به دلارا نشون میده. جاندان از رابطه ای که با هارون داشته بوده به صورت مخفی عکس گرفته بوده که دلارا با دیدن عکسها کلی به هم میریزه و اصلا باورش نمیشه که هارون با دلارا بوده.دلارا اصلا حالش خوب نیست و خیلی عصبی و داغون میشه. جاندان از اینکه هارون بهش صدمه بزنه از جهان کمک میخواد. تموم خونه و اطراف خونه جاندان با دوربین تحت نظر هارون هست که شخصی از طرف جهان میره و کل برق خونه رو قطع میکنه تا جاندان بتونه از خونه اش فرار کنه. جهان و آذرخش، جاندان را به یکی از هتل های جهان میبرند تا تحت امنیت باشه. دلارا شب پنهانی به یک روستای دور افتاده و به خونه پیرزنی به نام ننه میره تا بتونه در اونجا آرامش داشته باشه و دور از همه چیز باشه.جهان و بچه ها از اینکه دلارا گم شده و خبری هم ازش نیست بسیار نگران و پریشان هستند و جهان فکر میکنه که نکنه دلارا بلایی به سر خود آورده و با آذرخش کلی جستجو میکنند و جهان ناامید به عمارت میاد و همه چیز را به ایسو و اوزان تعریف میکنه که هارون کی بوده و برای خواهرش چی اتفاقی افتاده و هارون چه بلاهایی به سرشون آورده. فردایش بالاخره میفهمند که دلارا به روستا نزد ننه رفته است. جهان به دنبال یک برگه ای هست که توی اتاق خواب دلاراست مشغول جستجو هست که از داخل کشو برگه های بارداری دلارا را میبیند. اصلا باورش نمیشود که دلارا از هارون باردار باشد.جهان صبح خیلی سریع خود را به روستا نزد دلارا میرساند در همین موقع گوزل زنگ میزند که جهان کوتاه جواب میدهد و این به گوزل بر میخورد. جهان و دلارا با هم به قدم قدم میزنند و جهان به دلارا میگه که میدونه گه باردار هست و به دلارا میگه که سقطش کنه ودلارا میگه که تو هفته 14 هست و از وقتش گذشته و جهان میگه یک فکری حتما برایش میکنه و بعدش کلی دلارا رو دلداری میده که تنهاش نمیذاره و همیشه ازش حمایت میکنه و دلارا میگه که این موضوع بارداری رو فقط جاندان میدونه و جهان میگه تنها کسی که نباید از این موضوع با خبر میشد جاندان بود که متاسفانه الان میدونه و من نمیذارم که جاندان این موضوع رو به هارون بگهاوزجان و صاحب کارش که کارشون بسیار کساد شده خیلی ناراحت هستند که در همین موقع یکی از افراد هارون به کارگاهشون میاد و میگه که شما باید همیشه ماشین های ما رو تعمیر کنید و اگر تو جاده و جاهای دور هم ماشین هامون خراب شد باید به همون محل رفته و تعمیر کنید و پول خوبی هم بهشون پیشنهاد میده که هر دو کلی تعجب میکنند و شب اوزجان کلی غذا و کباب میخره تا بره پیش غزل و گوزل تا باهاشون جشن بگیره. غزل که از زندگی فقیرانه گوزل خسته شده به نزد جهان میرود و در یکی از آپارتمان های شیک با پدرش زندگی میکند و جانسو هم همان شب به دیدن مادرش می آید تا گوزل تنها نباشدوقتی که اوزجان میاد و میبینه که جانسو هم آنجاست خیلی خوشحال میشه و کلی میخندند و غذا میخورند که جهان هم یک دسته گل میگیره و میخواد بیاد پیش گوزل و ازش معذرت خواهی کنه بابت کدورتی که بینشون پیش آمده که اوزجان رو اونجا میبینه و قاطی میکنه که اوزجان اینجا چی کار داره و میره و جانسو رو هم با خود میبره گوزل هم عصبی میشه و اوزجان هم میره خونه اش. غزل که پیش پدرش زندگی میکنه شب با دوستش میره به یک  بار و اونجا یک پسره ای اونو دعوت میکنه به مشروب و بعدش میخواد به غزل دست درازی کنه که غزل بهش حمله میکنه و کلی دعوا میشه و پلیس میاد و غزل رو میبرند کلانتری و زنگ میزنند به جهان. جهان میاد و پلیس بهش میگه که دختر شما زیر هست و ممنوع هست که الکل بنوشد و تو بار دعوا هم راه انداخته.جهان غزل را به خانه آورده و کلی باهاش دعوا میکنه که کلی مشکلات و دردسر دارند و مشکلات اون هم از یک طرف دیگه و به غزل میگه که دیگه تنها اجازه نداره که از خونه بره بیرون وهر کجا که میخواد بره باید با راننده بره. صبح گوزل که عصبی و ناراحت هست که چرا جهان اینطور با او برخورد میکند برای قدم زدن به ساحل میرود که اونجا یک زن و شوهری دعوا میکنند و گوزل میاد که جدا شون کنه که مرده با چاقو به زنش میزنه و گوزل چاقو رو از مرده میگیره و به دست مرده چاقو میزنه و بعدش چاقو رو زیر گلوی مرد میگیره تا ت نخوره و پلیس میاد و مرد و گوزل را با خود میبرند و زن را هم به بیمارستان. گوزل چون به رگ دست مرد چاقو زده بوده آن مرد از گوزل شکایت میکنه و پلیس گوزل را به زندان میندازه.

گوزل تو زندان به ن دیگر تعریف میکنه که چطور به مرده چاقو زده و کلی تو زندون همه به جنس مرد بد و بیراه میگند. صاحب کار گوزل که گفتیم خواهر هارون هست باخبر میشه که گوزل به زندان افتاده و زنگ میزنه به هارون و بهش میگه که گوزل تو زندون هست. هارون به زندان میاد و گوزل رو آزاد میکنه. کریمان هم هنگامی که داشته از راحمی اخاذی میکرده راحمی صداشو ضبط میکنه و بعدش بهش میگه که هر روز باید بیاد خونه اش رو نظافت کنه و غذا درست کنه. این قسمتهایی که کریمان میره واسطه نظافت خیلی بامزه و جالب هست خدایش این کریمان نمک و شیرینی سریال هست.
کریمان نوزاد رو هم میذاره پیش زن همسایه و کلی هم باید به زن همسایه پول بده تا بتونه واسطه نظافت بره خونه راحمی. جانسو با پسر همان زنی که قلب نورای بهش پیوند زدند دوست هست و راحمی مادر آن پسر را تهدید کرده که پسرش را از جانسو دور نگه دارد در غیر اون رازش را به پسرش خواهد گفت. یک صبح یکشنبه ای جانسو زنگ میزنه به پسره که اسمش دنیز هست و اونو برای صبحانه دعوت میکنه به عمارت. مادرش مخالف رفتنش هست اما دنیز دعوت جانسو را قبول میکنه و به عمارت میاد. راحمی هم دنیز رو میبینه. اوزان وقتی دنیز را توی عمارت میبینه کلی قاطی میکنه و به جانسو میگه ما کلی مشکل و دردسر داریم تو به فکر این پسره هستی. دنیز وقتی این برخوردها رو میبینه بلند میشه و از عمارت میاد بیرون.
 راحمی زنگ میزنه به مادر دنیز که اسمش نرگس هست و بهش میگه سریع بیاد به خونه اش. همون خونه ای که کریمان هر روز برای نظافت میاد اونجا. نرگس میاد و راحمی بهش میگه بهت گفته بودم که پسرت را از جانسو دور نگه دار. اگر پسرت بشنوه که تو کی هستی و در گذشته چطور زندگی بی آبرویی داشتی و تو کاباره ها کار میکردی میدونی که پسرت بشنوه چی میشه و من نمیخوام که پسر یک زن کاباره ای نزدیک نوه ام باشه. کریمان هم که همه حرفهاشون رو داشته میشنیده همه را ظبط میکنه.و به راحمی میگه که دیگه از تهدیدها یش نمیترسه و دیگه هم برای نظافت نمیاد چون یک چیزی تو دستش داره که بره به جانسو بگه که پدر بزرگش داره مادر دوستشو تهدید میکنه. راحمی که به کریمان و غذاهایی که میپزه خیلی راضی بوده بهش میگه که در مقابل کارهایش براش پول میده. اوزان هم با زنی که اونو از دست شوهرش نجات داده بود دوست میشود زنه یک دختر کوچولو هم داره و اوزان که میبینه تو عمارت کسی نیست اکثراً پیش آن زن و دخترش هست.
 
هارون از اینکه دلارا به تلفن هایش جواب نمیده بسیار ناراحت و عصبی هست تا اینکه بالاخره دلارا به تلفنش جواب میده و میگه دیگه نمیخوام که ببینمت و به هارون میگه دلیلش را هم برایت فرستاده ام. زیر دست هارون پاکتی به هارون میده و هارون میبینه تو عکسها همه از رابطه اش با جاندان هست و کلی قاطی میکنه و به افرادش دستور میده که جاندان رو برایش پیدا کنند. جهان به نزد جاندان میاد و اونو تهدید میکنه که اگر از بارداری دلارا به هارون بگی نابودت میکنم.یکی از موکلای جاندان که از زندان آزاد شده از طریق هارون با خبر میشود که جاندان بهش خیانت کرده و کلی ازش پول گرفته و کاری هم براش نکرده و به جاندان میگه که زندگی اش در خطر هست مگر اینکه اگر برای افرادش مشکلی پیش بیاد باید مجانی وکالتشون رو به عهده بگیره و ازشون دفاع کنه. جاندان که حسابی ترسیده قبول میکنه. این جاندان هم که از اون مارهای هفت خط هست کاری نیست که این نکرده باشد.
توی این قسمتهای آخر رابطه جهان و گوزل دیگه خیلی تیره میشه دایما این دو در حال دعوا و بگو مگو هستند و گوزل هم حلقه نامزدیشو در میاره و به دریا میگه من نمیخوام با جهان باشم اصلا نمیتونم با جهان باشم.اون همش با دلارا هست اصلا من نه براش مهم هستم و نه اهمیتی دارم.دوستان من شنیدم که گوزل و جهان هیچ صحنه مشترکی با هم ندارند و صحنه های گوزل و جهان را جدا جدا میگرن و در ادیت به هم میچسبانن که ببینده وقتی صحنه ها رو میبینه فکر میکنه این دو در یک صحنه هستند

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پیشرو نوین صنعت راستین theonlinemovies دانلود کده وبلاگ جامع برنامه نویسی و سئو اخبار سینما رسانه یکم بیشتر بمون مدل لباس زنانه-عکس های مدل لباس دختران جوان-مدل لباس شیک زنانه 2012 آموزش هنر و زیبایی سنترال فایل